جنگ سلطه، `خاورمیانه جدید` یا `خاورمیانه اسلامی` !
بسم الله الرحمن الرحیم مقدمه «خاورمیانه جدید» واژه و عنوانی است که اخیراً از سوی کاندولیزا رایس (وزیر امور خارجه آمریکا) مطرح گردیده است. وی در سفر خاورمیانهای خود با اشاره به تحولات منطقه- بویژه عراق و لبنان- این شرایط را درد زایمان خاورمیانه جدید نامید. خاورمیانه جدید در واقع از یکسو ناظر بر شکست طرح خاورمیانه بزرگ میباشد واز سوی دیگر مؤید تلاش نظام سلطه برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی است. این طرح نشانگر رویکرد مجدد آمریکا به محدوده و موقعیت خاورمیانه قدیم میباشد که طی یک سال گذشته شیب معادلات در آن، شکلگیری خاورمیانه اسلامی را بعنوان یک بلوک قدرتمند در صحنه بینالملل نوید میبخشد. بلوکی که قادر به برهم زدن قواعد بازی در صحنه بینالملل و یکجانبهگرایی آمریکا خواهد بود. با امید پیروزی مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین و نابودی و محو رژیم صهیونیستی از صفحه روزگار. * طرح خاورمیانه بزرگ نئوکانها یا نومحافظهکاران که پس از انتخابات سال 2000 و با رأی دادستانی آمریکا در این کشور به قدرت رسیدند، ضمن تعیین اهداف راهبردی آمریکا در خاورمیانه، ایجاد نظم هژمونیک و برتری جهانی ایالات متحده را از رهگذر تشکیل خاورمیانه بزرگ (در برگیرنده آسیای میانه، جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا) مورد توجه قرار دادند. آنان با این برآورد که سیطره بر خاورمیانه کوچک (افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و ... ) و تبدیل کردن آن به یک پادگان نظامی، امکان تحقق خاورمیانه بزرگ و اهداف راهبردی مورد نظر آمریکا را میسر خواهد کرد، مدل بازی دومینو و ساقط کردن دولت های هدف، با استفاده از قدرت سختافزاری را در پیش گرفتند. این امر علاوه بر اینکه پروژه خاورمیانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل می کرد، تحقق اهداف زیر را نیز برای آمریکا عینیت میبخشید : الف) تامین منابع نفت مورد نیاز آمریکا در دهههای آینده: آمریکا روزانه 21 میلیون بشکه نفت مصرف میکند که 14 میلیون بشکه آن را وارد و هفت میلیون بشکه دیگر را در داخل تولید مینماید و چنانچه با همین روند، مصرف خود را ادامه دهد، در کمتر از ده سال و با پایان ذخائر نفتی خود (که 21 میلیارد بشکه بر آورد شده) دچار مشکل خواهد شد. بنابراین مسأله تأمین انرژی مورد نیاز در دهه آینده بعنوان یکی از مهمترین فاکتورهای تهدید کننده امنیت ملی آمریکا و برتری جهانی آن بشمار میرود. در همین راستا بسیاری از کارشناسان، بحران انرژی در این کشور را مترادف با تجزیه ایالات متحده ارزیابی میکنند. ب) کنترل شریان نفت به عنوان اهرمی برای مهار اروپا وشرق آسیا: کشورهای اروپایی و شرق آسیا نیز در این دهه مانند آمریکا به نفت بعنوان استراتژیکترین منبع انرژی نیاز خواهند داشت و کشوری که کنترل شریان نفت را در اختیار داشته باشد از نظر سیاسی نیز در موضع بالاتری قرار خواهد گرفت. ج) حفظ امنیت اسرائیل: تأمین امنیت اسرائیل بعنوان مهمترین متحد استراتژیک آمریکا، همواره مورد توجه سردمداران کاخ سفید و از راهبردهای اساسی آنها در سیاست خارجی بشمار میآید. از این رو در ساخت خاورمیانه بزرگ نیز گسترش حوزه امنیتی اسرائیل از راهبردهای اساسی محسوب میگردد. د) ترویج دمکراسیهای کنترل شده: با تمام شدن تاریخ مصرف استفاده از دولتهای دستنشانده و مستبد، آمریکا درصدد بود با ترویج دمکراسی کنترل شده، زمینه را برای روی کار آوردن دولتهایی با گرایش به غرب (اسلام گرایان معتدل) فراهم نماید، تا ضمن مقابله با موج اسلام گرایی و مهار امواج مردمی معترض به حکومتهای دست نشانده، سیطره خود را بر کشورهای منطقه افزایش دهد. ه) زمینهسازی برای برتری تمدنی : خاورمیانه بزرگ مورد نظر آمریکا محل تلاقی پنج تمدن از هفت تمدن مورد اشاره هانتیگتون است. هرچند بر اساس نظر وی مرز تمدنها، نقاط جنگخیز آینده محسوب میگردد، اما این منطقه میتواند خاستگاه اتحاد آتی بر ضد تمدن غرب نیز محسوب شود. لذا آمریکا سعی داشت با حضور در مرزهای این پنج تمدن، ضمن کنترل آنها و جلوگیری از تشکیل بلوک تمدنی در برابر غرب، شرایط مناسب برای پیروزی تمدن غرب در جنگ آینده که به گفته هانتیگتون جنگ تمدنها خواهد بود، را فراهم نماید. و)پروسه ملت سازی : پطروس غالی دبیرکل سابق سازمان ملل معتقد است در دهههای اول هزاره سوم، تعداد کشورهای جهان از مرز عدد 200 خواهد گذشت و در این سالها جهان شاهد فعال شدن گسل قومیتها و در نهایت ظهور و بروز دولتهای جدید خواهد بود. آمریکا با استفاده از تعدد قومیتهای خاورمیانه، برنامهریزی گستردهای برای تحریک قومیتها، تجزیه کشورها و تغییر جغرافیای سیاسی در خاورمیانه، بر اساس منافع ملی کاخ سفید انجام داده است. در این راستا نشریه نیروهای مسلح آمریکا در مقالهای به قلم پیترز (سرتیپ دوم بازنشته ارتش آمریکا) خواستار ایجاد تغییراتی در نقشه خاورمیانه شده که در آن، کشور مستقل کردستان بخشهایی از ایران، عراق، ترکیه و سوریه را به خود اختصاص میدهد. پیترز معتقد است چنین کشوری آمریکاییترین کشور، در گستره بین بلغارستان تا ژاپن خواهد بود. وی همچنین پیشنهاد کردهاست یک واتیکان اسلامی در مکه یا مدینه تأسیس شود. در این نقشه عراق به سه کشور (کردستان، یک کشور عربی شیعه و یک کشور سنی) تجزیه شده و ایران نیز بخش قابل توجهی از گستره خود را به کشورهای جدید موسوم به کردستان، آذربایجان متحد، کشور شیعه عرب و بلوچستان آزاد واگذار میکند. ز) مقابله و مهار اسلام گرایی: صدور انقلاب اسلامی سبب گسترش موج اسلامگرایی و بیداری اسلامی در جهان، بویژه خاورمیانه گردید. از این رو نومحافظه کاران در راهبرد خاورمیانهای خود سعی کردند با ایجاد سلطه نظامی و تسلط فیزیکی بر خاورمیانه قدیم، علاوه بر مقابله با موج فزاینده اسلام گرایی در این منطقه، این امواج را در بخشهای پیرامونی خاورمیانه قدیم مهار نماید. ح) فرهنگ سازی: ترویج فرهنگ و هنجارهای مورد نظر غرب با بهرهگیری از ساز و کارهای تربیتی، آموزشی و استفاده از ابزار رسانهها، بخش پایانی و نرمافزاری طرح خاورمیانه بزرگ و از دیگر راهبردهای خاورمیانهای آمریکا محسوب میگردد. نومحافظهکاران بر این اندیشه بودند که با تحقق این فاز، عملاً مانعترین تمدن (تمدن اسلامی) در برابر تمدن غرب را استحاله کرده و در هنجارها و تمدن غرب هضم و هدم میکنند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تبیین طرح خاورمیانهای آمریکا علاوه بر تأمین اهداف موصوف، آموزههای مسیحیت صهیونیسم را نیز در منطقه عملیاتی میکرد. مسیحیان صهیونیست، دیپلماسی نظامیگرایانه کاخ سفید را به دیپلماسی الهی و رسالت الهی آمریکا برای مبارزه با شرارت تعبیر میکنند. در واقع و به یک معنا خاورمیانه بزرگ طرحی است که لابی صهیونیسم بر اساس خرافههای سر هم بندی شده، حفظ و تامین امنیت اسرائیل در منطقه را از این منظر جستجو میدهد. * اجرایی شدن طرح خاورمیانه بزرگ و شکست آن حادثه یازده سپتامبر و موضوعیت یافتن تروریسم و القاعده، فرصت بسیار مغتنم و مناسبی را برای آمریکا فراهم آورد تا طرح خاورمیانه بزرگ و شکلگیری قرن آمریکایی (قرن 21) را عملیاتی نماید. سردمداران کاخ سفید برای اجرائی نمودن این طرح، در ابتدا سعی کردند محیط بین المللی را در راستای اهداف مورد نظر ساماندهی کنند: - ایجاد اجماع جهانی حول محور آمریکا برای مبارزه جهانی با تروریسم - همراه نمودن افکار عمومی جهانیان با سیاستهای میلیتاریستی آمریکا - مشروعیت بخشیدن به اقدامات سختافزاری و نظامی آمریکا - ترسیم چهره منجیگرایانه از آمریکا و تولید قدرت نرم برای این کشور این اقدامات علاوه بر اینکه ساخت خاورمیانه بزرگ را به فاز اجرا منتقل میکرد، شرایط را نیز را برای برقراری نظم هژمونیک (برتری و رهبری جهانی) در صحنه بینالمللی فراهم میساخت. از این رو نومحافظهکاران، دومینوی نظامی تسخیر خاورمیانه قدیم (کوچک) را در دایره طرحریزی و اقدامات خود قرار دادند تا اهداف و راهبردهای خاورمیانهای آمریکا را تأمین نمایند. تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و ساقط کردن طالبان و صدام، آغاز مرحله اول طرح خاورمیانه بزرگ، یعنی دولت سازی در منطقه خاورمیانه قدیم را معنا بخشید. سردمداران کاخ سفید درصدد بودند در این مرحله با ساقط کردن دولتهای شرور، دولتهای همراه با خود را جایگزین آنان نمایند. اما دیری نگذشت که متوجه شدند پروژه دولتسازی نه تنها به شکلگیری و روی کار آمدن دولتهای همسوی نمیانجامد، بلکه فرصتی را برای اسلامگرایان فراهم می سازد تا با استفاده از آن، بصورت دموکراتیک، از نردبان قدرت بالا روند. پیروزی مجاهدین افغان و تشکیل مجلس قانونگذاری اسلامی در افغانستان، پیروزی ائتلاف یکپارچه در عراق و روی کار آمدن دولت اسلامی، پیروزی حزبا... در انتخابات پارلمانی لبنان و مشارکت در دولت این کشور، پیروزی حماس در فلسطین و پیروزی اسلامگرایان شیعه در انتخابات شهرداری استانهای شرقی عربستان، از یک سو طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا را در اولین گام خود با مانع بسیار بلندی مواجه میساخت و از سوی دیگر معادلاتی را در منطقه رقم میزد که امروزه از آن، بعنوان ساخت خاورمیانه اسلامی یاد میکنند و این مهم نه تنها با اهداف و راهبردهای خاورمیانهای نظام سلطه مغایرت داشت، بلکه منافع آنان را نیز به خطر میانداخت. * خاورمیانه اسلامی همانطور که اشاره شد، نومحافظهکاران آمریکا در راستای ساخت خاورمیانه بزرگ، محیط منطقه را دستخوش تغییرات نمودند. اما بر خلاف انتظار، اقدامات سختافزاری آنها در این زمینه – بویژه در عراق- نه تنها سبب فروپاشی اجماع جهانی حول محور آمریکا گردید، بلکه از سوی دیگر قدرت نرم و مقبولیت آمریکا را نیز به شدت کاهش داد. علاوه بر تغییر معادلات در منطقه، نحوه بازی سایر بازیگران، بخصوص دیپلماسی فعال ایران و کشورهای مرتبط، منجر به گسترش حوزههای نفوذ آنان گردید و این روند باعث شد صورتبندی جدیدی در منطقه شکل بگیرد که از آن بعنوان خاورمیانه اسلامی یاد شد. خاورمیانهای که ویژگیهای آن کاملاً با منافع آمریکا و غرب در تضاد بود. ظهور این پدیده، دستگاه تبلیغاتی غرب را به وادار واکنش کرد. در آغاز آنان سعی کردند با مترادف قرار دادن خاورمیانه اسلامی با هلال شیعی (ایران، عراق، سوریه، لبنان) مانع از رشد و رویکرد سایر ملتهای منطقه به آن شوند. اما پس از اینکه جنبش حماس در سرزمینهای اشغالی پیروز شد و اخوانالمسلمین نیز در انتخابات مصر به نتایج قابل قبولی دست یافت، نظام سلطه به یکباره خود را در مقابل جریان قوی اسلامگرایی- اعم از شیعه و سنی- احساس کرد. خاورمیانه اسلامی مختصات متفاوتی را با ظهور خود بر منطقه حاکم میسازد. در چنین حالتی رویکرد کامل به اسلام برای ساخت و اداره جامعه و تحقق عدالت، کرامت و آزادی در جوامع بشری در منطقه شکل میگیرد. خاورمیانه اسلامی علاوه بر اینکه دولتهای مستبد و مرتجع منطقه را به چالش میکشد با زمینهسازی برای به حکومت رسیدن دولتهای مستقل و اسلامگرا، نسخه دمکراسی کنترل شده غربی را نیز بیخاصیت میسازد. همچنین با افزایش تنفر و انزجار از ایالات متحده، چهره واقعی او را بعنوان یک اشغالگر سلطهجو آشکار مینماید که سعی دارد با تبدیل منطقه به پادگان نظامی، منابع سرشار آنرا را به یغما ببرد. در چنین صورتبندی جدیدی، اسرائیل نیز بعنوان یک رژیم جعلی، فاقد موجودیت بوده و توسط دولتهای منطقه به رسمیت شناخته نخواهد شد. ظهور خاورمیانه اسلامی و رویکرد مسلمانان به آن، از یک سو به افزایش قدرت ایران بعنوان بازیگر اصلی منطقه میانجامد و از سوی دیگر جمهوری اسلامی را به محور اتکاء و امالقرای جهان اسلام تبدیل میکند و این روند دقیقاً نقطه مقابل منافع منطقهای نظام سلطه بشمار میآید. در چنین شرایطی نفت میتواند بعنوان یک اهرم فشار بر ضد تمامیتخواهی قدرتهای استکباری از سوی کشورهای منطقه مورد استفاده قرار گیرد و این مهم تهدید استراتژیکی را برای نظام سلطه رقم میزند. عینیت یافتن مؤلفههای مذکور باعث میگردد تا خاورمیانه اسلامی بعنوان یک بلوک قدرتمند، نظم هژمونیک مبتنی بر یکجانبهگرایی آمریکا را منتفی سازد. برخورداری از ذخایر انرژی جهان، موقعیت ژئواستراتژیک، فراگیر بودن دین مقدس اسلام و ایدئولوژیک بودن منطقه، جمعیت قابل توجه، بهرهمند بودن از فنآوریهای پیشرفته و ... این بلوک اسلامی را به یکی از بازیگران اصلی و بسیار تأثیرگذار در صحنه بینالملل تبدیل مینماید که دیگر بلوکهای قدرت را کاملاً تحتالشعاع خود قرار خواهد داد. در یک کلام خاورمیانه اسلامی با این مختصات، توان به چالش کشیدن نظام سلطه و سایر قدرتها را در خود ایجاد مینماید. * راهبرد نرم افزاری و نیمه سخت برای مقابله و مهارخاورمیانه اسلامی محور شیطنت و شرارت عالم (آمریکا، انگلیس و صهیونیسم) برای مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی، ابتدا راهبرد نرم افزاری و نیمه سخت را در دستور کار خود قرار دادند. نظام سلطه تلاش کرد تا با تمرکز فعالیتهای خود در حوزه بازیگران موثر در تشکیل خاورمیانه اسلامی و تحت فشار قراردادن تمامی حرکتهای اسلامی، در کوتاهترین زمان ممکن آنها را با شکست مواجه سازد و مانع از شکلگیری خاورمیانه اسلامی شود. به همین منظور در حوزه فلسطین تمام توان خود را برای جلوگیری از تشکیل دولت حماس بکار گرفت. پس از شکست در این پروژه، تلاش کرد ضمن وارد آوردن فشارهای شدید افتصادی و سیاسی از یک سو دولت فلسطینی را وادار به رسمیت شناختن رژیم اشغالگر- بر خلاف وعدههای انتخاباتی حماس- نماید و از سوی دیگر با ایجاد و گسترش اختلافات بین حماس و سایر گروههای فلسطینی بخصوص فتح، علاوه بر کمرنگ کردن حرکتهای جهادی، موجبات سقوط دولت حماس را فراهم کند. در حوزه لبنان نیز خلع سلاح و به انزوا کشیدن حزبا... در صحنه داخلی در دستور کار قرار گرفت. فاز اجرایی دستیابی به این هدف، با ترور رفیق حریری طی پروژهای موسوم به 14 آذر - که طراح اصلی آن موساد بود- آغاز شد و آمریکا تلاش کرد با بهره گیری از این موضوع، از یک طرف با متهم کردن سوریه به دست داشتن در این ترور، ارتش این کشور را وادار به عقبنشینی از خاک لبنان نماید و از طرف دیگر با این ادعا که حزبا... وابسته به سوریه است، موضع این گروه را در لبنان تضعیف و با استفاده از نفوذ خود در برخی از گروههای مخالف حزبا... و فعال کردن گسلهای سیاسی و فرقهای در لبنان، طرح انقلاب مخملی در این کشور را با برگزاری تظاهرات علیه این جنبش... و مطالبه خلع سلاح آن به اجرا در آورد. علاوه بر این رژیم صهیونیستی به گسترش اقدامات اطلاعاتی و شبکه های تروریستی برای حذف سران حزبا... مبادرت ورزید. در حوزه سوریه، پس از موفقیت آمریکا در وادار کردن این کشور به عقب نشینی از خاک لبنان، در مرحله اول تلاش گردید سناریوی عبدالحلیم خدام که سعی داشت با استفاده از اپوزیسیون داخلی سوریه و شبکههای زیرزمینی، زمینه سقوط دولت بشار اسد را فراهم کند، به اجرا در آید. پس از شکست طرح براندازی نرم، آمریکا تلاش نمود با افزایش فشارسیاسی و متهم کردن سوریه به دخالت در امور عراق و لبنان، این کشور را وادار به تغییر رفتار نماید. در حوزه عراق نیز آمریکا تلاش کرد با استفاده از فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و افزایش موج حرکتهای تروریستی، به هر شکل ممکن مانع از تشکیل دولت ائتلافی شود. با وجود تمامی اقدامات ذکر شده برای مقابله با خاورمیانه اسلامی، تلاش نظام سلطه برای تغییر رفتار جمهوری اسلامی با بهانه قرار دادن موضوع فناوری هستهای را میتوان مهمترین قسمت راهبرد مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی قلمداد کرد. پروژهای که با ارسال پرونده ایران به شورای امنیت، تشدید فشارها را مد نظر قرار میداد. * مقابله و مهار خاورمیانه اسلامی با راهبرد سخت افزاری نظام سلطه با احساس نگرانی بسیار شدید از روند شکلگیری خاورمیانه اسلامی و پس از عدم دستیابی به نتایج دلخواه در حوزههای پیشگفته، برای برون رفت از وضعیت مذکور راهبرد سخت افزاری را مورد توجه قرارداد. به همین منظور در جلسهای که با حضور سران رژیم صهیونیستی در کاخ سفید برگزار شد، سناریوی برخورد سخت با خاورمیانه اسلامی تهیه و تنظیم گردید. پس از جلسه مذکور، آمریکا در نشست چند جانبهای که در یکی از کشورهای عربی با برخی از سران دست نشانده برگزار کرد، با استفاده از نگرانی این کشورها از رشد خاورمیانه اسلامی و تقویت جبهه ایران و شیعیان در منطقه و لزوم برقراری توازن و تقویت جبهه کشورهای همسوی آمریکا (اردن، مصر و ... )، موافقت آنها را جهت برخورد با حماس، حزبا... و سوریه جلب نمود. مرحله اول این سناریو شامل حمله به غزه با هدف سرنگونی دولت حماس، دستگیری و سرکوب انقلابیون و مهار انتفاضه فلسطین بود. تهاجم به لبنان و اشغال جنوب این کشور تا حد فاصل رودخانه لیطانی به منظور مرعوب نمودن دولت لبنان، فعال کردن گسلهای سیاسی- فرقهای علیه حزبا... و بهره گیری ازافکار عمومی برای خلع سلاح این جنبش، دومین مرحله از سناریوی مذکور بشمار میرفت. موفقیت در صحنه فلسطین و لبنان این توانایی را به نظام سلطه میبخشید تا سومین مرحله را نیز با هدف تغییر رفتار سوریه جهت به رسمیت شناختن اسرائیل و در صورت نیاز تغییر ساختار آن کشور، عملیاتی نماید. در مرحله چهارم صحنه عراق مورد توجه قرار میگرفت. بدین ترتیب که پس از حذف زرقاوی و رشد فزاینده اقدامات تروریستی با استفاده از ترکیب جدید و افراطیتر القاعده و با ناکارآمد نشان دادن دولت اسلامی، مقدمات لازم جهت سرنگونی دولت ائتلافی فراهم میگردید. قطع بازوان منطقهای ایران، نظام سلطه را بر آن میداشت تا ضمن زمینهسازی برای اعمال محدودیت اقتصادی و فشارهای سیاسی بر جمهوری اسلامی ایران، با فعال کردن گسلهای قومی و فرقهای و برهم زدن انسجام داخلی از طریق نافرمانی مدنی و همچنین در صورت لزوم عملیات محدود نظامی، شرایط لازم را برای تغییر رفتار و تغییر ساختار جمهوری اسلامی فراهم سازد. * خاورمیانه جدید علیرغم طراحیهای پیچیده نظام سلطه، شکست سناریوی مقابله و مهار سختافزاری خاورمیانه اسلامی قابل پیشبینی بود. اما به هر حال این تلاش را میبایست در راستای محتوای سند امنیت ملی آمریکا در سال 2006 ارزیابی نمود. موضوعی که ابعاد آن با سخنان کاندولیزا رایس در سفر اخیرش به منطقه آشکار شد. اظهارات وی ناظر بر تغییر رویکرد از «خاورمیانه بزرگ» به «خاورمیانه جدید» و از «جنگ علیه تروریسم» به «جنگ علیه بیداری اسلامی» میباشد. طرح خاورمیانه جدید که مدل تعدیل شده طرح خاورمیانه بزرگ است، نقطه مقابل خاورمیانه اسلامی محسوب میشود. محوریت خاورمیانه جدید حول رژیم اشغالگر قدس، بعنوان مهمترین شریک استراتژیک آمریکا خواهد بود و تضمین امنیت این رژیم و نابودی تمامی سلاحهایی که میتوانند اراضی اشغالی را مورد هدف قرار دهند، بعنوان اولین هدف انتخاب شده است. بخصوص اینکه تمامی کشورهای منطقه نیز میبایست این رژیم جعلی را به رسمیت شناخته و به اجرایی شدن «نقشه راه» که تضمین کننده منافع اسراییل است، مجدداً اهتمام شود. در این طرح آمریکا مجبور گردیده است رویکرد دولتسازی خود را متوقف سازد. زیرا از یکسو تلاش آمریکا در منطقه برای گسترش دمکراسی کنترل شده غربی با به قدرت رسیدن اسلامگرایان بینتیجه مانده و از سوی دیگر کشورهای مرتجع منطقه نیز این روند گسترش دمکراسی را در تضاد با منافع داخلی خود احساس میکنند. علاوه بر این آمریکا نیز برای بازسازی قدرت نرم و نفوذ از دست رفته خود، تقویت نقش دولتهای مرتجع و همسو را مناسب ارزیابی کرده است. بخصوص اینکه مثلث عربی منطقه (اردن، عربستان، مصر) تشکیل خاورمیانه اسلامی را برضد منافع منطقهای خود ارزیابی میکنند. در خاورمیانه جدید آمریکا تلاش خواهد کرد از این فرصت برای متلاشی کردن جبهه ضد صهیونیستی (ایران، سوریه، لبنان، حماس) استفاده نماید. بخصوص اینکه در طرح خاورمیانه جدید میبایست جبهه ایران و کشورهای مرتبط با آن به شدت تعدیل شود. بگونهای که خاورمیانه اسلامی با محوریت جمهوری اسلامی معنی نداشته باشد. در چنین حالتی کنترل پیشرفت فنآوری در منطقه و جلوگیری از پیدایش مواردی چون ایران هستهای مشکل نخواهد بود. در خاورمیانه جدید مورد نظر آمریکا میبایست ضمن کنترل صدور نفت و کاهش قیمت آن، احتمال استفاده از این ماده بعنوان یک اهرم برای وارد آوردن فشار به آمریکا و متحدان استراتژیک آن برای همیشه از بین برود. چرا که با افزایش یک دلار به قیمت هر بشکه، آمریکا میبایست سالانه چهار میلیارد دلار بیشتر برای تأمین نفت مورد نیاز خود هزینه کند. در خاورمیانه جدید برای مهار و مقابله با رویکرد اسلام گرایی، ترویج اسلام سکولار از یک سو و تقویت سلفیگری و گرایش به مذاهب انحرافی و دستساز از سوی دیگر مورد توجه قرار میگیرد. * سخن آخر شکست فاز سختافزاری طرح آمریکایی در آغاز راه به دلیل برآوردهای غلط اطلاعاتی نظام سلطه از توان حزبا... لبنان و حماس از یک سو و برهم خوردن صورتبندی نظامی آنان با عملیات پیشدستانه این دو جنبش اسلامی- انقلابی از سوی دیگر، باعث گردید تا نظام سلطه درد زایمان تولد خاورمیانه جدید را بیش از پیش احساس نماید. نتایج خیره کننده مقاومت اسلامی سبب خواهد شد، رژیم صهیونیستی برخلاف انتظار شاهد گشوده شدن جبهههای جدیدی در منطقه و جهان و حتی داخل اسرائیل علیه خود باشد و دولت اولمرت در معرض سقوط قرار گیرد. این روند با شکسته شدن هیمنه نظامی اسرائیل و کاهش قدرت نرم آمریکا، عملاً ساخت خاورمیانه جدید را با شکست مواجه کرده است. علاوه بر این، برانگیخته شدن افکار عمومی منطقه بر ضد اعمال ننگین اسرائیل و حمایتهای همه جانبه آمریکا از این رژیم جعلی، از یک طرف باعث شکاف بین بلوک اروپایی و آمریکا گردیده و از طرف دیگر آمریکا را بیش از پیش منزوی ساخته است. این مسائل نشان میدهد آمریکا و اسرائیل در طرح خاورمیانه جدید، نه تنها شناخت کافی نسبت به محیط منطقه نداشتهاند، بلکه برآوردهایشان از توان بازیگری گروههای موثر، بخصوص جبهه اسلامگرا اشتباه بوده است. در چنین حالتی دیپلماسی فعال و هوشمندانه ایران در سایه حفظ مصلحت، قدرت و عزت جمهوری اسلامی را - بخصوص در منطقه- افزایش داده، بگونهای که میتوان گفت شکست طرح خاورمیانه جدید، روند تشکیل خاورمیانه اسلامی با محوریت ایران را تسریع کرده است. بنابراین جنگ سلطه باعث شد نوزاد نارسی که از آن به عنوان خاورمیانه جدید یاد می شد، با درد و آلام برای نومحافظه کاران و صهیونیستها بدنیا بیاید، اما چه سود که این نوزاد مرده متولد گردید |