سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه با سَبُکْ عقل دوستی کند، سَبُک عقلی خود را آشکار کرده است . [امام علی علیه السلام]
ESC اسرائیل
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اهدای عبای سیدحسن به زن لبنانی

وی با این مصاحبه معروف شد و مورد توجه مردم قرار گرفت ولی وضعیتی که ریم پس از آن روز در آن به سر می‌برد، فراتر از جلب‌نظر و استقبال است، در همین مدت وی را چهار مرتبه با تلفن، تهدید به سرقت عبا کرده‌اند و وی مجبور شده است برای حفظ گنج خود با شرکت بیمه قرارداد امضا کند؛ این نخستین عبایی است که در جهان بیمه می‌شود

این نوشتار، حکایت خانمی لبنانی است به نام «ریم حیدر»، که چگونه زندگی‌اش پس از گرفتن عبای سیدحسن نصرالله تغییر کرد و ملقب به «ام العباءة» شد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، شبکه تلویزیونی «المنار» در آغاز جنگ سی‌وسه روزه، مصاحبه تلویزیونی پخش کرد که تأثیر زیادی بر مردم این کشور داشت. مصاحبه شونده، خانمی است که در دهه چهارم عمر خویش است و از همسر خود جدا شده و با دختر هشت ساله‌اش به نام سارا زندگی می‌کند. پس از این مصاحبه، بیشترین پرسشی که از این خانم می‌شد، این بود که آیا پیشتر درباره نحوه پاسخ گفتن به شما آموزش داده شده بود؟

وی پاسخ می‌دهد آن روز کاملا عادی همانند دیگر روزها بود و وی روزنامه‌ای خرید و به طرف رستورانی در خیابان حمراء رفت و در مسیر خود، تصادفا با دوربین المنار که در آن طرف پیاده‌رو مشغول مصاحبه بود، روبه‌رو شد. کارگردان این برنامه، وی را صدا زد و او هم از طرف مقابل به سوی پیاده‌رو محل استقرار دوربین آمد. کارگردان هیچ اطلاعی از دیدگاه سیاسی ریم نداشت و نمی‌دانست آیا وی طرف «مقاومت» است یا مخالف و آیا از پاسخ دادن طفره خواهد رفت یا این که پاسخ خواهد داد؟ از وی پرسید آیا علاقه‌مند است سخنی را از طریق المنار بگوید که ریم پاسخ داد: خیر.

ریم می‌گوید، نمی‌داند چه عاملی به کارگردان الهام کرد که من را مخاطب قرار داد، حتی یک کلمه هم از مقاومت نپرسید. ریم پرسش متقابلی را مطرح ساخت، به این مضمون که شما برای کدام تلویزیون تصویربرداری می‌کنید؟ کارگردان در کمال فروتنی گفت: برای کانال المنار.
ریم می‌گوید: من به شدت هیجان زده بوده و کلمات در قلبم موج می‌زد و می‌خواست که بیرون بریزد، ما تحصن نامحدود خود را در میدان شهدا آغاز کرده بودیم.

سپس کارگردان از وی خواست تا پیامی را برای مردم لبنان بدهد که پاسخ معروف و مشهور ریم داده شد که همه‌روزه در دوران جنگ از المنار پخش شد. گفتنی است که این مصاحبه در اوایل جنگ ضبط شده است؛ یعنی در زمانی که درگیری‌های شدید و کشتارهای بی‌رحمانه هنوز گسترده نشده بود. ریم با احساسات زیاد می‌گوید: اگر این مصاحبه پس از بروز کشتارها و جنایات اسرائیل با من انجام می‌گرفت، آن گاه خدا می‌داند که من در این مصاحبه چه مطالبی را بیان می‌کردم.

خبرنگار در پایان مصاحبه از این خانم درباره سید‌حسن نصرالله می‌پرسد و این که مایل است چه چیزی را بگوید. ریم در پاسخ می‌گوید که پس از پیروزی، هیچ آرزویی ندارم، مگر این که عبایی را که به عرق تن سید‌حسن نصرالله متبرک شده، به دست بیاورم و آن را قطعه قطعه کنم و به مردم بدهم تا از این راه، مردم کرامت و افتخار و شرف را احساس کنند.

دوربین پس از این سخن خاموش شد و ریم حرکت خود به سوی رستوران در منطقه حمراء برای نوشیدن قهوه و جر و بحث‌های داغ با دوستان خود همانند روال هر روز را از سر گرفت. ریم خاطرنشان ساخت: پیش از مصاحبه، اصلا به یاد سید‌حسن نصرالله نبودم. حقیقت مطلب این است که من آن گونه که طرفداران سید‌حسن با وی تعامل می‌کنند با او تعامل ندارم. من به این ترکیب شخصیت انسانی عشق می‌ورزم؛ حال چه نام وی حسن باشد یا جورج. نام برای من اهمیت ندارد. آنچه مهم است، شخصیت و ترکیب انسانی اوست.

ریم در توضیح درخواست خود برای گرفتن عبای سید‌حسن نصرالله می‌گوید: من خواستار داشتن این عبا به معنای مجازی آن بودم و انتظار نداشتم که به صورت حسی و ملموس این خواسته برآورده شود. منظورم تنها دستیابی به پوشش سید‌حسن بود که همان پوشش عزت و شرف و شجاعت است.

بیان ریم در این مورد که درصدد بریدن و قسمت کردن این عبا در میان مردم است، نیز بیانی مجازی و استعاره بود. خود ریم می‌گوید: این جمله پیامی برای طرف دیگر بود که با ما همداستان و هم‌نظر نبودند. زمانی که ریم تصاویر سید‌حسن نصرالله را دیده و سخنان وی را می‌شنید، متوجه عبای وی نبود، بلکه همه توجه او به سخنان وی و تغییر چهره و لحن و موضعگیری‌های سید‌حسن جلب می‌شد.

از چه زمان ریم توجه کامل خود را متوجه عبای سید‌حسن کرد؟ قطعا پس از پخش مصاحبه، زیرا مردم لقب ام‌العبایه (مادر عبا) به ریم دادند و از وی می‌پرسیدند که سید‌حسن نصرالله کدام عبا را برای او خواهد فرستاد؛ سرمه‌ای یا قهوه‌ای یا سیاه؟ تا این که خبر قطعی به ریم رسید که اصلا انتظارش را نداشت. ریم توانست به عبای واقعی و ملموس سید‌حسن نصرالله دست یابد؛ عبایی که سید‌حسن آن را در روزهای شادی و سرور و مناسبت‌های خوشحال‌کننده می‌پوشید.

دقیقاً روزی که فاجعه قانا اتفاق افتاد، از فرماندهان رهبری حزب با ریم تماس گرفتند و به وی گفتند آنچه را خواسته بودی دریافت خواهی کرد و ریم از آنان تشکر می‌کند و می‌گوید که چیزی جز سلامتی سید‌حسن را آرزو نمی‌کند. این نخستین تماس بود و تماس‌های بعدی تا این که در روز 18 سپتامبر (27 شهریور ماه) وی به آرزوی خودش و رسیدن به عبای سید‌حسن ‌رسید.

هرچند وی با این مصاحبه معروف شد و مورد توجه مردم قرار گرفت تا جایی‌ که رانندگان تاکسی اصرار دارند او را مجانی به مقصد برسانند، ولی وضعیتی که ریم پس از آن روز در آن به سر می‌برد، فراتر از جلب‌نظر و استقبال و سیل پرسش‌هایی است که مجبور به پاسخگویی به آنهاست، زیرا در همین مدت، وی را چهار مرتبه با تلفن، تهدید به سرقت عبا کرده‌اند و وی مجبور شده است با شرکت بیمه برای حفظ گنج خود قرارداد امضا کند؛ گنجی که به معنای واقعی کلمه، گنج است و این، نخستین عبایی است در جهان که بیمه می‌شود.

همچنین به وی پیشنهاد خرید این عبا داده شده است. برای مثال؛ یک نفر کویتی حاضر شد آن را یک میلیون دلار یا بیشتر خریداری کند که او قاطعانه آن را رد کرد و حاضر نیست هدیه سید را در مقابل همه گنج‌های دنیا عوض کند.
وی در تقویم خود، برنامه‌های زیادی دارد و پس از مصاحبه با روزنامه «السفیر»، آماده می‌شود تا با مطبوعات مناطق و کانال‌های تلویزیونی مصاحبه کند. وی با یک هیأت اردنی نیز دیدار داشت و همچنین مراسمی به افتخار ریم در زادگاه وی در روستای «بدنایل» با حضور نمایندگان و شخصیت‌های گوناگون برگزار شد.

خانم ریم در عین حال، زمان ملاقات با خانم کامله را فراموش نکرده است؛ زن مسنی که جلوی دوربین المنار در برابر خانه ویران شده‌اش گفته بود: این خانه فدای خاک پای مقاومت باد.
رضا قشمر، کارگردان فیلم مستند چهره زن و مشارکت آنها در خلق اسطوره پایداری می‌گوید: ریم و کامله، دو ستاره فیلم من خواهند بود.

گفتنی است، ریم شاغل نیست، اما به وی مشاغلی چون مجری برنامه در یکی از کانال‌های عربی پیشنهاد شده که البته او آن را رد کرده است، زیرا با مهاجرت از لبنان، حتی برای کار و اشتغال مخالف است.
بنابراین، آیا او همان کسی نیست که وقتی به وی در زمان جنگ، نصیحت می‌کردند تا منزل خود را ترک کند و از لبنان خارج بشود به دختر خود پاسخ داد: خالی کردن منزل، کار اسرائیل را برای شکست ما ساده‌تر می‌کند.

آیا ریم اکنون در رویای ملاقات با سید‌حسن است؟ وی در این باره پاسخ‌ می‌دهد: من خواب این را هم نمی‌بینم. تنها آرزو می‌کنم که در سلامت باشد؛ این بزرگ‌ترین رؤیای من است. ریم در پایان به این بسنده می‌کند که سید‌حسن مانند پدر من است که پانزده سال پیش، او را از دست دادم. زمانی که دو سرباز اسرائیلی به اسارت درآمدند، احساس کردم دیگر یتیم نیستم و کسی هست که انتقام من را گرفته است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حامد.عظیمی ( سه شنبه 85/7/18 :: ساعت 11:25 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

افشای بخشی از نامهربانی‌های دولت لبنان با حزب‌الله
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 34
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 14613
» درباره من

ESC اسرائیل
حامد.عظیمی
پیش یسوی قدس و آزادی قدس

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حزب الله لبنان .شیر میدان[12] .
» آرشیو مطالب
صفحه 2
صفحه 3
3.صفحه 4
پاییز 1385
تابستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب